دربارۀ کتاب مسافر شب ...
دربارۀ کتاب مسافر شب
نگاهی به سربازانش کرد و گفت: بروید، آن یاغی را بیاورید.
باپیر شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و گفت: جرأت دارید به این مرد نزدیک شوید، محال است بگذارم او را با خود ببرید.
یکدفعه تمام اهالی روستا شمشیر هایشان را بیرون آوردند.
حاکم وقتی…