دربارۀ کتاب بذر خون ...
دربارۀ کتاب بذر خون
فرید پلک هایش را به آهستگی از هم باز کرد. می دانست که تیر به پایش خورده و خون زیادی هم از دست داده است. برای همین، انتظار داشت زیر سقف سفید و پرنور بیمارستان چشم باز کند، اینجا اما دیوارها سیمانی و خاکستری بودند. خبری هم از بوی الکل نب…