یا خداوندگار پنیرها! عجیبا پنیرا! همه ی موش های دوست و آشنا می گفتند من را اینجا و آنجا دیده اند که ...
یا خداوندگار پنیرها! عجیبا پنیرا! همه ی موش های دوست و آشنا می گفتند من را اینجا و آنجا دیده اند که فلان کار را می کنم. اما خودم یادم نمی آمد! نکند داشتم عقلم را از دست می دادم؟ یعنی بالاخره پنیر را به آب داده بودم؟ نه! خیلی زود فمیدم چی به چی است…