امیدهای او به کارهایش و ثمرهی تلاشهایش نیست؛ هر چه هست جلوههای احسان، غفران، رأفت و محبت اوست که ...
امیدهای او به کارهایش و ثمرهی تلاشهایش نیست؛ هر چه هست جلوههای احسان، غفران، رأفت و محبت اوست که امید را شکوفا کرده است. خوف از عواقب کارهاست و متأثر از تجربهی شکست، اما رجاء بر منبعی سرشار تکیه دارد؛ منبعی که نه فقط تلاطم ترس را میبرد بلکه دیدن اینهمه جلوههای محبت آفرین، رغبت و اشتیاق به او را به دنبال دارد؛ رغبت و اشتیاقی که تجربههای شیرین نجوای با محبوب و مشاهدهی هر چه بیشتر جلوههای حسن و کمال او هر دم بر آتش آن میدمد و زمینهساز مناجات راغبین میشود.