کتاب آوای یخ و آتش (7)(توفان تیغ ها)(3) ...
انتشارات موج منتشر کرد : شورشیان راه را باز کردند و زن بی هیچ کلامی پیش آمد. وقتی سرپوشش را برداشت چیزی در سینه مرت گرفت. دمی نتوانست نفس بکشد؛ نه نه من دیدم که او مرده . او را یک شبانه روز بعد در رود انداختند.، او مرده بود .یقه ی لباس و ردا، رد تیغ برادر مرت را پوشانده بود، اما صورتش از که به یاد داشت بددتر بود . گوشتش در آب نرم شده بود و به رنگ شیر دلمه بسته بود . نیمی از موهایش نبود و بقیه مثل برف سفید بود و مثل م…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.