کتاب عشق های فراموش شده (انیسه خاتون و توپاز خان)(گالینگور) ...
انتشارات هوپا منتشر کرد: انیسه توی اتاقش نشسته بود و زانوهایش را بغل کرده بود. به حرفهای همدم فکر میکرد، به حسی که داشت، به عاقبت کارش و به زنهایی که بیکار و بیدلیل میان اتاقهای حرمسرا میچرخیدند و روزشان را شب میکردند. صدای خندههای ابریشم حرمسرا را پر کرده بود انیسه از اتاق بیرون زد. حیاط خلوت بود. باد روی زمین میچرخید و برگها را جلو میبرد. کاخ به نظرش زیباتر از روزهای قبل میآمد. دنیا در نگاهش نو شده بود….