کتاب مسیر خارج از نقشه ...
انتشارات مهرستان منتشر کرد:کلافه بودم. قلبم انگار می خواست از جا کنده شود. کرّار» حتی به تلفن هایم جواب نمی داد. چشم هایم پر از اشک شده بود که شنیدم مردی صدایم زد. فوری سربلند کردم، گفتم شاید «کرّار» باشد. خوب نگاهش کردم. مردی جوان درست در مقابلم، بر اسبی سفید و تنومند نشسته بود. ته دلم خالی شد. چه اتفاق عجیبی! به اطراف چشم چرخاندم. کسی آنجا نبود. آن پلیس هم انگار غیبش زده بود. حسابی جا خورده بودم. فرودگاه و اسب؟! آخ…