کتاب افسانهها و قصههای ملل (افسانههای مردم قطب شمال) ...
روزی روزگاری، خرگوش كوچكی توی جنگل بود كه همیشه در ساحل دریاچه جست و خیز میكرد. یك بار كه داشت مثل همیشه كنار رودخانه بازی میكرد، روی یكی از برگهای سوزنی تیز افتاد و لبش خراشیده شد. او آنقدر از این اتفاق عصبانی شد كه رفت پیش آتش و گفت آتش آتش برگهای سوزنی را بسوزان.
…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.