کتاب گربه سیزدهم ...
انتشارات مهرسا منتشر کرد:«نه!» سیزده را سفت تر توی بغلم گرفتم.«هیچ وقت نمی ذارم دست تو بیفته!»قبل از اینکه بفهمم چه اتفاقی دارد می افتد، خانم دوپری جلویم ظاهر شد و دستش را دراز کرد تا گربه ی وحشت زده را بگیرد.درست وقتی ناخن های درازش توی گردن سیزده فرو رفت. جاخالی دادم و طوری دویدم که تا به حال در عمرم ندویده بودم.فروشگاه اینترنتی نوابوک
…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.