کتاب خاطرات رویاها تاملات ...
انتشارات جامی منتشر کرد:روزی از روزهای گرم تابستان، مثل همیشه به تنهایی در کنار جاده ی مقابل خانه مان سرگرم بازی بودم و در ماسه های نرم بازی می کردم. جاده از کنار خانه می گذشت و در بالای تپه در میان پیچ و خم های جنگل ناپدید می شد. اما امتداد جاده از خانه ی ما کاملا پیدا بود. من به بالا متوجه شدم و مردی را دیدم که کلاه عجیب بسیار پت و پهنی بر سر و لباس سیاه و درازی بر تن دارد و از میان جنگل رو به پایین می آید. ابتدا گ…