کتاب زن ها به آسمان نگاه می کنند ...
انتشارات سیب سرخ منتشر کرد:حالا دیگر هر چه می گذشت اسلحه در دستان آسیه سنگین و سنگین تر می شد.از فرط خستگی و خونریزی،مثل درختی که با تبر تنه اش را جدا کنند،دراز به دراز افتاد روی زمین.سرباز رفت بالای سرش اسلخه را از زن جدا کرد و کناری گذاشت و مات نگاهش کرد.چشم های وزق زده و باز زن رو به آسمان بود.به کجا نگاه می کند به جز چند کفتر که روی خانه بال می زدند چیزی در اسمان پیدا نبود.سرباز گفت: می بینی شون آسیه خانوم؟انگا…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.