کتاب قربانی ...
انتشارات چترنگ منتشر کرد: ادنتا صدای جیغ را از طبقه بالا شنید تازه به خانه آمده بود و بچهها را که همراهش بودند، فرستاده بود بیرون توی کوچه که بازی کنند وتا صدایشان نکرده است، برنمیگردند. میشنید که مرد صدایش را بالا برده بود. دخترک جیغ میکشید و التماس میکرد. صدای داد و بیداد را شنید و صدای شکستن چیزی را، و بعد با عجله از پلهها بالا رفت. ادنتا با خودش فکر کرد که من رو هم میکشه و از وحشت این فکر، پاهایش سست شد و …