کتاب مرز پنهان ...
انتشارات شقایق منتشر کرد:برشی از كتاب:در را بستم، خواستم ماشین را دور بزنم اما او راهم را سد کرد: – رها خانوم… دلم میخواست چشم ببندم و فقط به طرز تلفظ نامم با صدای خاصش فکر کنم. پلکی زدم و افکار منحوس اما شیرین را از خودم دور کردم. دستی گوشهی لبش کشید: – میدونم امشب با صحبتام شما رو رنجوندم… امیدوارم معذرت خواهیم رو بپذیرید. نگاهم را از تاریکی شب جدا کردم و به تاریکی چشمانش دادم: – از بی دلیل قضاوت شدن، متنفرم…