کتاب استخوان سوز ...
انتشارات صدای معاصر منتشر کرد:بابا و مامان توی هال ایستاده بودند و اکثر لامپ ها خاموش بودند. پایین پله ها که رسیدم، سر چرخاندم و برای آن هایی که بالای راه پله ایستاده بودند، صدایم را بالا بردم.-آهای اهالی خونه، تو سری خورای بدبختی که یه عمر شنیدین و خرد شدین و دم نزدین. . . من می رم؛ چون نمی تونم توی هوایی که آزادی توش نیست نفس بکشم.شما بمونین و ببینین که مژده چطور بدون حمایت شماها خوشبخت می شه!وقتی چرخیدم، احساس کرد…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.