کتاب راز پلاک سوخته ...
انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد :تیر قناصه از سمت راست من شلیک می شد . طوری که فاصله سر من تا سنگ کمتر از دو سانتی متر بود ؛ اما تیر به سرم نمی خورد ؛ ولی از صدای تیر ، گوش سمت چپم تا دو دقیقه دینگ دینگ می کرد . ابو فاطمه وقتی فاصله تیر و سر مرا دید ، می گفت : «« ماشاله ، ماشاله، »» شاید پیش خودش فکر کرد ، نکند من نظر کرده باشم. اگر این تیر مستقیم می آمد ، یک خال خوشگل وسط پیشانی ام می گذاشت ؛ آن هم خال قرمز توپر. لاب…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.