کتاب پرده نشین ...
انتشارات شقایق منتشر کرد: «باید بیایم دست چشمانت را بگیرم و با هم برویم جایی شبیه گندمزار چهرهات دمی بنشینیم و چای بنوشیم تا حرفهای شیرینت قند پهلویش شود. آنوقت به چشمانت خواهم گفت که چه پدری از من در آورده است، آنوقت شاید شرمش شود.»پیامم را که برایش میفرستم لبخند، مهر محکم لبهایم میشود. ذوق را به دندان میکشم و روی دوشم سوارش میکنم. همچون کودکی بهانهگیر روی شانهام تابش میدهم تا خوابش بگیرد.-بریم؟دست ناز…