کتاب جین ایر ...
انتشارات پنجره منتشر کرد: نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و ناگهان، بغضم ترکید و گریه کردم او به آرامی گفت: «جین، درست است خیلی دور است. بیا روی این نیمکت بنشینیم، و مانند دوست های قدیمی از هم خداحافظی کنیم. می دانی گاهی احساس می کنم انگار رشته های بین قلب های ماست و اگر به ایرلند بروی فکر می کنم شاید این رشته پاره شود و ممکن است از خونریزی بمیرم.»فریاد زدم: «ای کاش… ای کاش هرگز به دنیا نمی آمدم ای کاش هیچ وقت به تورن…