کتاب پشت صحنه یک رویا ...
انتشارات سروش منتشر کرد: خمیازهاش را قورت داد و بهطرف کتابها چرخید. به ردیف قفسههایی که دورتادور اتاق ایستاده بودند، نگاه کرد. دلش میخواست چندتا از کتابها را بریزد روی زمین و همهشان را ورق بزند شاید چیزی را که میخواست پیدا کند.-چرا اینجا یه کتاب درباره ملیکا نداری؟ چرا یه کتاب قدیمی نیست که بتونم یهکم بیشتر سر از کار ملیکا دربیارم؟ یه آدمی که همه کارهاش دور از ذهنه، نمیشه باورش کرد، نمیشه بازیش کرد. اصلا…