کتاب زار ...
انتشارات بان منتشر کرد:می روم می نشینم جلوی میز و یک تکه نان خشک و نازک بر میدارم و آهسته میزنمش توی شیره خرما، سیاه و خیس میشود، عین شب دریا و بوی خرما میدهد، عین روز جزیره، بعد لقمه را بلند میکنم و میگذارم روی لبم که دهنم گس و شیرین میشود و باز یادم می افتد به طعم خرما و ارده رازقی، به بوی ماهی و توموشی های حیاط خانه قدیمی آقا بزرگ که از مطبخ پیرزن می آمد و ما اجازه خوردنش را نداشتیم و به آن ماست و خرمایی که ریخت…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.