کتاب سوره آفلین ...
انتشارات شهرستان ادب منتشر کرد:افسر گاردی که مردی پنجاه ساله بود، به خودش تکانی داد. به سختی بلند شد اما از سرما و ترس به شدت دندان هایش به هم می خوردند. بریده بریده گفت: «بگذار… من را بکشند…. ولی آن بره را نکشید.. با آن بره کاری نداشته باشید.» خلیل با ناراحتی گفت: «چیه آن بره مگر؟ همه تون افتادید دنبالش…» افسر با ترس و لرز گفت: «ایران نابود می شود کشور از بین می رود. شما نمی دانید!….. دیگر نامی از ایران نمی …