کتاب یک روز از تمام زندگی ...
انتشارات ثالث منتشر کرد : قلبم پر از درد شده بود . انگار گفته بودند باید تا مدت ها بدون چشم زندگی کنی . آه یوسف ، نمی دانی چقدر ترسیده بودم . مثل یک تنگ خال شده بودم .توی اتاق زاویه پشت پنجره ایستادم . دلم از غصه لب پر میزد . بغض کرده بودم ، صدایی گفت : «پیس پیس !»تو بودی ، بلوز نو پوشیده بودی که آستین هایش بلند بود و تا زده بودی ، کمربند دور کمر باریک و کوچکت یک دور اضافی خورده بود . هم ناراحت بودی هم هیجان زده . «د…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.