کتاب از یک ریشه ایم (گالینگور) ...
انتشارات صدای معاصر منتشر کرد: کسی دست می کشید لای موهایش. حس خوبی داشت، درد سرش کامل افتاده بود. زمزمه کرد: نگار! حرکت متوقف شد. خسته بود و خوابش عمیق می شد اما باز تخت تکان خورد.- چیزی گفتی عزیزم؟ صدای ناآشنا… نه آنقدرها هم نا آشنا نبود. مغزش ذره ذره فعال می شد. دوباره حرکت دست را لای موهایش حس کرد. نگار هیچ وقت این قدر نزدیکش نمی شد. لای پلک هایش را باز کرد. اتاق تاریک روشن بود و جثه ی باریک و ظریف کسی را که کنا…