کتاب عاشقانه ها ...
انتشارات جامی منتشر کرد: میدانست که پایان عمرش فرا رسیده. همیشه متفکر بود و به هیچ کس ملامتی نمیکرد، هنگامی که راه میرفت، از همه سو به او سلام میگقتند او همه را به مهربانی پاسخ میداد. با این که حتی بیست موی سپید در محاسن سیاهش دیده نمیشد، هر روز اثر خستگی بیشتری در او محسوس بود. گاهی به دیدار شتری که آب میخورد بر جای میایستاد، زیرا به یاد روزگاری میافتاد که شترهای عمش را به چرا میبرد. (بخشی از متن کتاب) فر…