کتاب وقتی قوها پیر می شوند ...
انتشارات آگه منتشر کرد: کلاغی قار قار یکند.پیرمردی با موهای بلند و سفید و وز کرده به طرف من و بالزاک می آید.دو سه قدم مانده می ایستد؛ چارچوبی است زیر یک عبای بلند نزدیک تر می آید دست اش را از زیر بارانی که من عبا دیده ام، بیرون می آورد روی لبه ی جدول می گذارد. شمع است روشن کی آن را روشن کرده است؟دستانی با آن همه چین و چروک و این همه فرز؟ به چشمان قهوه ای تیره،یک لحظه ی تمام نشدنی به من خیره میشود. با دهان بسته می خ…