کتاب کی از همه منفورتره ...
انتشارات البرز منتشر کرد :…بابابزرگ هم زمان که تکونم می داد غرولند کنان می گفت :««ای وای از تودختر!پاشو،پاشو نماز صبحت قضا شد.»»بیدار شدم و در حالی که حسابی خواب آلود بودم گفتم :««باشه بابابزرگ،پا شدم.»»««کجا؟هنوز که رو تختی،پاشو برو یه آبی به دست و صورتت بزن،وضو بگیر و سجاده ت را…»»بقیه حرفش را از بر بودم،پس با حرص از روی تختم بلند می شم،حرفش رو قطع می کنم و چیزی رو که می خواست بگه خودم ادامه می دم :««سجاده ام …