کتاب روزانه های خنده دار یک مرد ...
می خواهم شعری بنویسم که هم ناشرش بپسندد هم خواننده از خرید نیم روزی اش پشیمان نشود شب به شهر آمده است و خواب در چشم من مثل زنبور خسته ای وزوز می کند ولی من دلم نمی آید شعری که با تو شروع شده را ناتمام بگذارم روی ماه تو را می بوسم فردا ضلع شرقی عالی قاپو تو را با بقچه ای از خنده و خاطره می بینم
…