کتاب آنجا چیزهایی نوشته بود ...
انتشارات شانی منتشر کرد:خدا در مزرعه نور کاشته بودو یقین داده بود که تماشا خواهد روییدوقتی که حدفاصل نگاهت کتف هایت را می فشردچیزی سبز می شد و نگاه شکل می گرفتخدا حرف های ناگفته رامیان سفید و مشکی درگیر روی گردن باریکت نوشته بودو منآدمی که از راه رسیده بودگذشته از کوه ها، دشت ها، رودهاخدا حرف هایش را برای من نوشته بودفروشگاه اینترنتی نوابوک
…