کتاب خانه بزرگ سبز و پرده های آبی ...
انتشارات گل آذین منتشر کرد: من واقعا افتخار میکردم که خواهرم توی حوض خفه شده. همه با من خیلی مهربان شده بودند و کلی بهم هدیه و خوراکی دادند. معلمم حتی بغلم کرد و بوسیدم. برای من روز فوقالعادهای بود و خیلی خوشحال بودم. وقتی که عصر آن روز به خانه رفتم ، باز همه را غصه دار دیدم. کاش میشد آنها را هم با خودم ببرم مدرسه و خوشحالشان کنم. خانه بزرگ سبز با اخمهای درهم کشیده، نگاهی به من انداخت و گفت: «تو الان دوازده سالت ش…