بعضی از رمان ها با نفطه ی عمیقی از وجودمان راه پیدا می کنند، آن قدر در...
بعضی از رمان ها با نفطه ی عمیقی از وجودمان راه پیدا می کنند، آن قدر درونی و شخصی روایت شده اند که گویی ما را به اسم کوچک صدا می زنند. این دقیقا همان چیزی است که از صفحات اول آرمینوتا اتفاق میافتد، وقتی شخصیت اصلی داستان با چمدانی در یک دست و کیسه ای پر از کفش در دست دیگرش زنگ خانهی غریبه ای را می زند. خواهرش آدریاناست که با چشم هایی خواب آلود و م…