شهری بود و مجسمه ای و کسی که او را دزدیده بودند. همان وقتی که در شهر ب...
شهری بود و مجسمه ای و کسی که او را دزدیده بودند. همان وقتی که در شهر بودم، مأمور شدم آن فرد را نجات دهم و فکر می کردم مجسمه برای همیشه از دست رفته. تقریبا سیزده ساله بودم و اشتباه می کردم. راجع به تمامش اشتباه می کردم. باید این سوال را می پرسیدم که «چطور ممکن است کسی که گم شده هم زمان دوجا باشد؟» به جایش سوال اشتباه را پرسیدم، کم وبیش چهار سوال اشت…