کتاب «لیستردیل» نوشتهی «آگاتا کریستی» و ترجمهی «سیمین تاجد...
کتاب «لیستردیل» نوشتهی «آگاتا کریستی» و ترجمهی «سیمین تاجدینی» است. در قسمتی از این داستان میخوانیم: «خانم سنت وینسنت آهی کشید و گفت: "ای کاش…" و بعد ساکت شد. باربارا با صدایی گرفته گفت: "باید دست به کار شوم، خیلی هم زود باید دست به کار شوم. باید دورۀ تندنویسی و حروفچینی را بگذرانم." مادرش گفت: "الان وقتش نیست عزیزم. کمی صبر کن." باربارا به طرف پنجره رفت و بدون اینکه چشمانش واقعاً جایی را ببیند، به ردیف خانههای آنسوی خیابان خیره شد و بهآرامی گفت: بعضی وقتها پشیمان میشوم که چرا زمستان قبل با دخترعمو "اِیمی" به مصر رفتم. میدانم که تفریح کردم، خوش گذراندم و درواقع این سفر تنها تفریحی بود که در عمرم داشتم و حسابی کیف کردم، اما بعد از آن همه خوشگذرانی، برگشتن به این وضعیت ناراحتکننده برایم خیلی سخت بود. وقتی داشت این جمله را میگفت با دستش به وسایل چیده شده در اتاق اشاره کرد. خانم سنت وینسنت با نگاه مسیر دست او را دنبال کرد. اتاق با وسایل ارزانقیمتی مبله شده بود؛ یک دست مبل با رویۀ گلهای درشت تزیینی و کاغذدیواری رنگ و رو رفته، یکی دو چینی بند زده، تکه پارچۀ قلاببافی شده که به پشتی مبل آویزان بود و یک تابلوی رنگ روغن از دختری که ظاهرش به دختران ۲۰ سالۀ قدیمی میخورد، اما چهرهاش آنقدر شبیه خانم سنت وینسنت بود که نمیشد او را با شخص دیگری اشتباه گرفت.» این کتاب را نشر «ویدا» منتشر کرده است