دربارۀ کتاب مرگ مرموز...
دربارۀ کتاب مرگ مرموز همسایه
بعد مامان لگد نرمی زد به پتو. سحر جیغی زد و از زیر پتو دادش زد بیرون، «صد دفه گفتم ولم کنین، کاری به کار من نداشته باشین. من می خوام بمیرم…» گفتم: «پاشو جمع کنیم. فقط ایناس که ما رو نجات می ده.» پتو را بیشتر روی سرش کشید: «…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.