دربارۀ کتاب عشقهای فرا...
دربارۀ کتاب عشقهای فراموش شده
صفورا بیست و دو ساله بود. بیست و دو سالگی کلافهاش میکرد. ننهاش مدام به او میگفت که دیگر پیر شده. صفورا میدوید جلوی آینه، خودش را تماشا میکرد. گیسهایش هنوز سیاه و براق بود، شبیه مارهای وحشی که از همه جای سرش آویزان باش…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.